ترکهای خشکیده بر تخیلی فرو ریخته
انسداد حنجره از طلاقی درد و آه
نسیمی که سیلی میزند لاشه اولین دیدار را
خیابانی پر از رد پاهای مرده
نا خواسته جنینی که نا خواسته رشد میکند !لذت انتهاری خود خواستهپایانِ آغاز
ریشه های فاصله تنیده میشوند
سبز میشوند
تا ابد سبز میمانند
رهگذری که بیراهه میرود این راه پر از تکرار راشاعر تفـاءل میزند غروب فردا رافروغ میآید :میروم خسته و افسرده و زارسوی . . . . . . . . . ؟ به خدا میبرم از شهر شما . . . . .. . . . .؟